عرفان توانا| پیشینه تاریخی مشترک میان دو کشور ایران و افغانستان را نمیتوان نادیده گرفت؛ آنهم وقتی جنگ، آوارگی را برای مردم یکی از این کشورها به ارمغان میآورد. طبیعی است که سیل مهاجرت بهسمت کشوری باشد که همزبان است و همدین و سابقه تاریخی مشترک هزارساله دارد. شهرهای خراسان میزبان شمار بسیاری از مردم جنگزده افغانستان در سالهای ابتدایی دهه شصت بود.
مشهد مقصد بسیاری از این مردم قرار گرفت. درهمآمیختگی مردم افغانستان با مشهدیها زمانبر و سخت نبود؛ تفاوتهای نژادی و لهجهای مشهود بود، اما زبان و فرهنگ مشترک، جامعه افغانستان و ایران را بهسادگی به هم پیوند میداد.
بسیاری از مشهدیها خاطرات بسیاری از همسایگان و همکلاسیهای افغانستانی دارند؛ مخصوصا دههشصتیها آنهم در محلههای منطقه ما. در همان کلاسهای درس تفاوتی میان افغانستانیها و ایرانیها دیده نمیشد. اما نگاهی آمیخته با ترحم و تحقیر همیشه ازسوی بعضی شهروندان ایرانی به این میهمانان وجود داشت. همین مسئله باعث میشد بسیاری از آنها، از اینکه ملیت خود را ابراز کنند، خجالت بکشند و تا جای ممکن آن را پنهان میکردند.
کسانی که تفاوت چهرهای زیادی با مشهدیها نداشتند و میتوانستند لهجه خود را پنهان کنند، حتی گاهی تابعیت خود را انکار میکردند. همین مسئله باعث شد تا محمدکاظم انوری، نابغه ریاضی مهاجر از بروز استعدادهای خود چشم بپوشد. انوری، نوجوانی باهوش و پر از استعداد بود که بهدلیل مهاجر بودنش، حاضر نشد در مسابقات بینالمللی ریاضی شرکت کند.
انوری میگوید: سال ۷۹ به اردوی تیم ملی المپیاد ریاضی دعوت شدم. حتی مدیر مدرسه بلیط هواپیما برایم خرید تا به تهران بروم و بلیط را آورد درِ منزلمان؛ اما من پنهان شدم.
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: روزنامه اطلاعات در هفتم تیر سال ۷۹ نام من را منتشر کرده بود. اینها را دوستانم به من خبر میدادند؛ چراکه خودم پیگیر نبودم. از اینکه تاریخ چاپ نام خود را در روزنامه بعداز ۱۶ سال به یاد دارد، یعنی این خاطره برایش مهم بوده است، اما اینکه خبر را دوستان به او میدادند، معنی خوبی ندارد؛ یعنی ما ایرانیها آغوش خود را برای این همزبانان جنگزده گشودیم، اما برخی به آنها روی خوش نشان ندادند؛ یعنی میزبانی در بدترین شکل ممکن.
به به خاطر دارم که دوران مدرسه، تعدادی از همکلاسیهایم، تبعه کشور افغانستان بودند. اما هیچوقت با آنها درباره کشورشان حرف نزده بودم. بین ما و آنها هیچ مانعی نبود؛ البته تا وقتی نامی از مهاجر بودن یا نبودن به میان نمیآمد. دوری میگزیدند و در خودشان خلوت میکردند.
به انوری گفتم با اینکه سالها دوستان نزدیک و صمیمی افغانستانی داشتم، هیچوقت نپرسیدم «چرا مهاجرت کردید؟» یا «جامعه افغانستان چگونه است؟» یا «اصلا هنوز با اقوام خود در افغانستان ارتباط دارید؟» آن سالها همه این سؤالات در ذهنم بود، اما همیشه گمان میکردم نباید بپرسم؛ چون ممکن است دوستم ناراحت شود.
انوری این مسئله را تأیید میکند و میگوید: در سالهای نوجوانی، ما هم از اینکه تابعیت خود را ابراز کنیم، ناراحت بودیم. شاید شرایط حاکم بر جامعه و مدرسه اینطور اقتضا میکرد.
محمدکاظم انوری، آخرین فرزند یک خانواده پرجمعیت افغانستانی است. سال ۶۱ در قندهار متولد شده و دو سال بعد که دیگر تحمل ناامنی و جنگ، طاقتفرسا شده بود، بههمراه دیگر اعضای خانوادهاش به ایران میآید. پدرش بازنشسته اداره مالیات افغانستان بوده و بهقول خودش، جزو طبقه مرفه این کشور محسوب میشدند.
وی دو عامل اساسی را در مهاجرت هم وطنانش به ایران مؤثر میداند. حمله شورویهای کمونیست از جنبههای مختلفی برای مردم این کشور فاجعهبار بود. انوری میگوید: در جنگ ایران و عراق، آمار شهدا مشخص است، اما هیچکس نمیتواند آمار دقیقی از مردمی که در حمله شوروی به افغانستان جان خود را از دست دادند، ارائه دهد.
اما سختتر از جنگ، عقاید کمونیستی بود که به مردم تحمیل میشد. شاید اولین مسئلهای که مهاجرت میلیونها افغانستانی را از این کشور رقم زد، ترویج بیدینی و اصرار بر آن بود.
انوری دومین عامل را ظالمانهتر میداند. او میگوید: شوروی، جوانان افغانستانی را به سربازی برده و آنها را مجبور میکردند درمقابل مردم کشور خود ایستاده و هموطنان خود را بکشند. به این ترتیب، این خانواده تصمیم میگیرد بار سفر بندد و مانند هزاران خانواده دیگر به ایران مهاجرت کند.
مقصد این خانواده مشهد بود و از همان ابتدا هم در خیابان ابوذر منزل میگزینند. محمدکاظم در مدارس همین محله مانند «ابومسلم» و «امید انقلاب» درس خوانده و رشد کرده است.
انوری از رتبه برتر المپیاد ریاضی میگوید که در دوره راهنمایی در میان دانشآموزان منطقه کسب کرده است. وی میگوید: اولینبار بود که در مسابقهای اینچنینی شرکت میکردم. آزمون چهارگزینهای بود و ۱۰۰ سؤال داشت و من توانستم نمرهای بیشتر از ۹۰ کسب کنم؛ درحالیکه نمره نفر دوم کمی بالاتر از ۵۰ بود. اینکه با این فاصله برتر شده بودم، برایم بسیار خوشایند بود. همین آزمون علاقه من را به ریاضی و مطالعه فراتر از دروس مدرسه چندبرابر کرد.
انوری به یاد میآورد که در دوران راهنمایی، مسائل انتگرال را حل میکرده و در دوره دبیرستان دروس ریاضی دانشگاهی را مطالعه میکرده است. او میگوید: سال ۷۶ سؤالات المپیاد ریاضی آمریکا را میخواندم. آن سال سوم راهنمایی بودم. آمریکاییها سؤالات سخت و زیبا طراحی میکنند، اما روسها در طراحی سؤالاتشان سختگیرتر هستند.
وی به بازارهای کتاب میرفت و کتابهایی را که برایش جذابیت داشت، میخرید. پساز آنکه کتاب را میخواند و مسئلههایش را حل میکرد، متوجه میشد که اطلاعات این کتاب فراتر از سطح تحصیلات اوست. انوری میگوید: با مطالعه همین کتابها، شرکت در المپیادهای ریاضی برایم آسان شد و این بیشتر از آنکه به هوش من بستگی داشته باشد، به خاطر پشتکاری بود که در حل مسائل داشتم.
انوری دوران پرتلاطم مدرسه را میگذراند. کمکم علاقه و استعداد خود را میشناسد و پساز آن وارد دانشگاه میشود. رشته موردعلاقهاش ریاضی محض است؛ همین و بس. اما بسیاری از همکلاسیها و آشنایان او را سرزنش میکنند که چرا به سراغ رشتههای مهندسی نرفته و ریاضی را انتخاب کرده است.
او میگوید: آنقدر دوستانم اصرار کردند که درنهایت، ترم۲ کارشناسی درخواست تغییررشته دادم. با اینکه ترم ۶ به درخواستم پاسخ دادند و چند روزی هم به کلاسهای درس مهندسی برق رفتم، بلافاصله به رشته خودم بازگشتم.
وی ادامه میدهد: اگر اجازه میدادند هر دو رشته را میخواندم، خوب بود. این حرف محمدکاظم انوری مرا به تعجب واداشت. چگونه میتوان در دو رشته تحصیلی متفاوت درس خواند و وقت کم نیاورد! او معتقد است باوجود برخی دروس مشترک، کار زیاد سختی نیست و امکانپذیر است. کاش فرصتی برای کسانی که توان تحصیل در دو رشته را دارند، وجود داشته باشد.
انوری معتقد است در نظام آموزشی ایران، جایی برای برنامهریزی دانشآموزان جهت مطالعه دروس لحاظ نمیشود. او میگوید: برای گذراندن درسهای مختلف، به زمانی بیشتر از چهارماهونیم نیاز است. بعضی درسها را باید با پشتوانهای قبلی خواند تا دانشآموز یا دانشجو برای فهم و گذراندن آنها آمادگی بیشتری داشته باشد.
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: ترمهای اول، دانشجویان در دانشگاه سرگردانند. زمان خود را بدون استفاده مفید از آن سپری میکنند. دانشآموزان دیروز وارد فضای جدیدی شدهاند و کسی نیست که آنها را راهنمایی کند. مدارس و دانشگاهها باید به هدایت دانشآموزان و دانشجویان برای برنامهریزی بیشتر توجه نشان دهند.
محمدکاظم انوری به یاد خاطرات خود میافتد. زمانیکه از محیط مدرسه وارد دانشگاه میشود. دراینرابطه میگوید: در دبیرستان شاگرد اول مدرسه بودم. اما ورود به دنیای دانشگاه، تفاوتهایی با مدرسه داشت و باید با شرایط جدید خود را وفق میدادم. همین موضوع برای همه دانشجویان پیش میآید و البته زمانبر است که میتوان با مدیریت و راهنمایی مسئولان دانشگاه، این زمان را به حداقل رساند.
این استاد دانشگاه، تمام دوران تحصیل خود را در دانشگاه فردوسی گذرانده است. حتی وقتی رتبه برتر آزمون کارشناسیارشد را به دست میآورد، در این دانشگاه میماند تا الان که دانشجوی دوره دکتراست و دوران نوشتن رسالهاش را میگذراند.
انوری از حمایت بیدریغ استادان دانشگاه میگوید. از اینکه استادانش بدون توجه به ملّیت او، از علم و دانش و البته خود او حمایت میکردند. حتی وقتی در دوره کارشناسیارشد، نامه اخراج به دست این نابغه ریاضی رسید.
ماجرا از این قرار بود که طبق قانون، مهاجران باید هزینه تحصیل خود را در ایران میپرداختند. اما بهجای نامهای مبنیبر این موضوع، نامه اخراج به دست محمدکاظم انوری، دانشجوی نمونه دانشگاه فردوسی مشهد، رسید. انوری ادامه میدهد: از این دست مشکلات برای دانشجویان خارجی بسیار است. بااینحال انتظار میرود نظام جمهوری اسلامی دستکم امتیازاتی برای کسانیکه رتبههای علمی کشور را ارتقا دادهاند، قائل شوند.
این استاد دانشگاه میافزاید: برای حل مشکلات اینچنینی بارها به آموزش دانشگاه مراجعه کردهام و تقریبا با تمام کارمندان آن آشنا بودم.
قوانین برای هر جامعهای ضروری است، اما گرفتارکردن نخبهای که میتواند گام بلندی در ارتقای رتبه علمی کشور بردارد، در پیچوتاب کاغذبازیهای اداری، چه نتیجهای جز هدررفت زمان او خواهد داشت.
انوری توانسته گذرنامه بگیرد؛ گذرنامهای که هرساله در ازای پرداخت مبلغی و انجام برخی امور اداری تمدید میشود. اما هنوز مشکلات بسیاری دارد. تمدید این گذرنامهها یکی از قصههایی است که دانشجویان خارجی با آن درگیرند. انتقادی که بیجا نیست این که «اگر دانشجو را به کشورمان دعوت میکنیم، پس موانع تحصیل او را هم برداریم».
محمدکاظم انوری، تا امروز در دانشگاههای مختلفی تدریس کرده و دانشجویان بسیاری در انجام مقالههای پژوهشی خود از راهنماییهای او استفاده کردهاند. انوری تدریس را از کلاسهای آمادگی برای آزمونهای سراسری ارشد در دانشگاه فردوسی آغاز کرده و همزمان با تحصیل، تدریس در کلاسهای مختلف حلتمرین را بهعهده میگرفته است.
در سال ۸۹ به دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد ریاضی درس میدهد و پساز آن، وارد فضای دانشگاه پیامنور شده است. بیشاز شش سال است که انوری با دانشگاه پیامنور تعامل دارد و از آن راضی است.
وی در پاسخ به این سؤال که نحوه برخورد دانشجویان با شما بهعنوان یک استاد مهاجر چیست، میگوید: شاید بسیاری از آنها اصلا این موضوع را ندانند، اگر کسی هم میداند، برخوردی بسیار محترمانه دارد.
این حرفها کمی آزاردهنده است؛ اینکه مهاجران هنوز ازسوی مردم بیاحترامی میبینند. حضور مهاجران در ایران، یک ضرورت اجتماعی به حکم انسانیت است. بازگشت به افغانستان و آبادکردن کشور، بیشک یکی از آرزوهای همه مهاجران افغانستان است، اما آیا زمینهای برای فعالیت وجود دارد؟
انوری میگوید: هنوز شرایط برای کار و زندگی در شهرهای افغانستان بسیار سخت است. قندهار یکی از شهرهای بزرگ این کشور محسوب میشود، اما هنوز خانههای این شهر حتی آب لولهکشی ندارند. برق با مشکلات بسیار در دسترس مردم قرار میگیرد. بااینحال اگر زمینههایی برای کار در افغانستان فراهم شود، حتما من و بسیاری از هموطنانم به کشور خود بازمیگردیم و آن را آباد میکنیم.
*این گزارش یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵ در شماره ۲۰۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.